آدرس سابق «دغدغه های اخلاق و دین» / سید حسن اسلامی

آدرس جدید: HassanEslami.ir

اصلاً مرغ می‌داند که «درد» چند بخش است؟

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۱۰ ب.ظ

بنده خدایی دمر کنار چشمه‌ای افتاده و دهان در آب گذاشته بود و آب می‌نوشید. کسی از راه رسید و گفت: این جوری آب نخور مکروه است و مایه نقصان عقل. آن بنده خدا برگشت و با نگاهی عاقل اندر سفیه، پرسید: «مکروه» یعنی چی؟ و «عقل» کدام است؟ رهگذر نیز گفت: هیچی بابا! آبت را بخور.

حکایت برخی کسان در مباحث علمی و جدی همین است. از جمله در بحث گیاه‌خواری کار به جای باریک که می‌رسد، به جای توجه به دلایل موافق و مخالف و ورود به مناقشه‌ای عالمانه و عاقلانه، گویی همه یافته‌ها و شهودات و باورهای خود را فراموش می‌کنند و می‌پرسند: «1. از کجا معلوم است پرورش مرغ صنعتی درد و رنج دارد؟ 2. درد و رنج یعنی چی؟!»
تصور کنید یک برده‌دار، از آن‌هایی که وصفشان در رمان ریشه‌ها، نوشته آلکس هیلی، آمده است برده خود را می‌زند، از همسرش و والدینش جدا می‌کند و برای فروش می‌برد. کسی به او می‌گوید: این کار را نکن آن‌ها رنج می‌کشند و درد دارند. آن برده‌دار با تعجب می‌پرسد: «اصلاً درد چیست؟» مگر برده‌ها هم دردی حس می‌کنند و عاطفه دارند؟ از قضا بخش گسترده‌ای از ادبیات ضد برده‌داری در آمریکا صرف اثبات همین نکته ساده بود که برده‌ها نیز روح دارند و درد می‌کشند. کافی است رمان کلبه عمو تام را بخوانیم تا ببینیم نویسنده می‌خواهد چه مسائل ساده‌ای را اثبات کند. خیلی راه دور نرویم، در همین ایران خودمان، و البته کشورهای همسایه، تا یک قرن قبل برخی برده‌ها را برای مصارف خانگی، اخته می‌کردند و کسی هم اگر اعتراض می‌کرد، می‌گفتند: مگر برده درد حس می‌کند؟

قضیه درد کشیدن مرغ‌ها نیز از این مقوله است. مشکل با کسانی که این گونه پرسش می‌کنند آن است که مشخص نیست واقعاً دارند یک شوخی، به نظر خودشان، بامزه می‌کنند یا جدی سؤال می‌کنند: درد چیست؟ اگر واقعاً نمی‌دانند مفهوم درد چیست کافی است از کسی بخواهند تا با چماق مشت و مالشان دهد تا عمق درد را زیر دندانشان حس کنند. اما به نظر می‌رسد که این کسان نه در پی بحث و کشف حقیقت، که در پی نوعی بازی فکری هستند. لذا معمولاً به ترتیب زیر تغییر موضع می‌دهند.

در گام اول، هنگامی که بحث می‌کنیم که نظام دینی و آموزه‌های اسلامی همه حیوانات را دارای مراتبی از شعور حقیقی می‌داند و توصیه می‌کند از آزردن بی‌دلیل آن‌ها بپرهیزیم، فوراً از ما می‌خواهند بحث‌های الاهیاتی و احساسی را کنار بگذاریم و عینی و علمی بحث کنیم.

در گام دوم، هنگامی که از یافته‌های علمی و مشاهدات روان‌شناسانی چون کوهلر و کتاب ذهنیت میمونها و فهم و شعور حیوانات سخن به میان می‌کشیم، بی‌درنگ پای «آموزه‌های الاهیاتی» را پیش می‌کشند که دین در این باره چنین و چنان گفته است و...

در گام سوم، هنگامی که کوشیدیم نوعی همسویی در مسئله علم و دین در این عرصه نشان دهیم، ناگهان بر طبل شکاکیت می‌کوبند و می‌گویند «اصلاً درد چیست؟»

فکر می‌کنم بهترین پاسخ به این کسان آن باشد که خودشان یک هفته را در یک مرغداری خیلی مدرن و پاکیزه، مثل مرغ‌ها، زندگی کنند تا معنای درد و رنج را دریابند. این را از سر تمسخر نمی‌گویم. یکی از بهترین راه‌های درک درد و رنج دیگران نزدیک شدن به فضای زیستی آنان است. این راه را کسان زیادی رفته‌اند. برای مثال، جان هوارد گریفین، که سفیدپوست بود، صورتش را سیاه کرد تا بداند که در جنوب آمریکا سیاه بودن یعنی چه، و چه رنجی دارد. بعدها نیز گزارش آن را در کتاب سیاه چون من (Black like me) منتشر کرد. همچنین اروینگ گافمن، و هشت تن از دستیاران دیوید روزنهان مدتی را در آسایشگاه روانی به سر بردند تا نحوه برچسب‌زنی به بیماران و رفتار با آن‌ها را در عمل دریابند. لذا اگر کسی واقعاً همچنان تردید دارد که آیا حیوانات از اینکه همه عمرشان را در قفس به سر می‌برند، درد می‌کشند یا نه، بد نیست که در این تجربه مشارکت کند.

سخن آخر آن که یکی از شیوه‌های مغالطی آن است که در بحث‌های جدی و مصداقی، فوراً به سبک سقراطی مسئله تعریف دقیق را پیش بکشیم و مثلاً اگر یک آدم بی‌سواد گفت: «من فقیرم»، فوراً بپرسیم: اولاً یک تعریف حدَّی از فقر بده و فصل قریب و جنس قریب آن را مشخص کن تا بعد برویم سراغ وجود آن. به گفته گیچ، سقراط که مرتب از همه می‌خواست دست به تعریف درست و دقیقی بزنند، باید به او می‌گفتند که «بی‌زحمت "تعریف" را تعریف کن». وی در واقع مغالطه می‌کرد، اگر ما نتوانیم چیزی را درست تعریف کنیم، معنایش آن نیست که آن را درک نمی‌کنیم.(1)

خلاصه آن که حتی اگر نتوانیم درد و رنج را تعریف کنیم، معنایش این نیست که  مرغ‌هایی که به شکل صنعتی پرورش پیدا می‌کنند درد و رنجی نمی‌کشند. برای خودفریبی، یا سرگرمی، باید راه دیگری یافت.

اما توضیحی درباره این عکس: کافی است که نقش انسان و حیوان عوض شود و این سگ به آن یکی بگوید: نگران نباش! آن جوری که ما درد می‌کشیم آن‌ها درد نمی‌کشند.

****
(1) عقل و بحث: اشاراتی در تفکر نقادانه، پیتر تامس گیچ، ترجمه فاطمه مینایی، تهران، هرمس، 1387، ص 56.
  • شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۲، ۰۶:۱۰ ب.ظ
  • سید حسن اسلامی

نظرات  (۱۱)

  • محمد علی شمس
  • سلام
    چند وقت قبل از تلویزیون مستندی را تماشا کردم در مورد وال ها.
    قصه از این قرار بود که یک خانم زیست شناس برای بررسی روی وال ها به وسیله یک نوع اسلحه مخصوص ، تیری به سمت وال ها پرتاب می کرد و قدری از گوشت وال ها را می کند(کمتر از یک بند انگشت) و راوی مستند نزدیک به 15 ثانیه در حال توضیح دادن بود که این کار برای وال ها هیچ دردی ندارد مگر به اندازه ی فرو رفتن یک تیغ در دست انسان.
     خیلی برای من عجیب بود که نویسنده متن مستند بر خود فرض گرفته بود تا به قدری در این مورد توضیح دهد تا هیچ شائبه ای در ذهن ببینندگان باقی نماند که در مسیر این آزمایش حیوان اذیت نشده است.
  • حسین علی اکبر
  • به نام خداوندی که از بین انبوه صفاتش، خود را با دو صفت می اغازد: بخشنده و مهربان!!

    با سلام.

    سپاس.

    عجب مرد بزرگی بوده این جناب گریفین! فقط حیف که مسلمان نبوده است!

    یاحق

  • محمد علی شمس
  • درود
    سلام خدمت حسین علی اکبر عزیز
    عجب مرد بزرگی بوده این انیشتین فقط حیف مسلمان نبوده! متأسفانه اسمش در زمره جهال عالم ثبت شد. حیف شد!
  • محمد علی شمس
  • درود
    درد فهمیدنی نیست ، حس کردنی ست! حضرات به دنبال تعریف درد نباشند یک سوزن به خودشان بزنند و عکس العمل خودشان را تطبیق دهند با همان عکس العملی که وقتی این سوزن را به بدن حیوانی فرو می برند!
  • حسین علی اکبر
  • به نام خداوندی که از بین انبوه صفاتش، خود را با دو صفت می اغازد: بخشنده و مهربان!!

    با سلام خدمت دوستان و الخصوص خدمت جناب شمس که پایه ی پویا ی پست هاست!

    در پاسخ به جنابتان ذکر 2 نکته را لازم و کافی می دانم:

    1.به تعمد، تحسر و تاسفم را نسبت به جناب گریفین بیان نمودم، چراکه میخواستم برانگیختگی دوستان را بسنجم و منشا این برانگیختگی و کرنش را دریابم؛ که یافتم!!

    2.جناب شمس مهربان! چرا شما معانی واژگان و جملات دیگران(از جمله من) را مصادره به مطلوب می کنید و سپس ما را مصلوب!؟

    از نظر درون دینی "مسلمان بودن" به معنای اجرای واقعی کلمه باعث تعالی انسان می شود(و حتی اگر این باور دینی صادق هم نباشد، مسلم و مبرهن است که باوری مثبت است!) حال به رای شما اینکه من افسوس خوردم که کاش جناب گریفین مسمان می بود، توهین و تخطئه است یا نه، من به عنوان یک طرفدار گریفین ارزوی این داشته ام که از چیزهایی که حداقل به زعم خودم مثبت است او نیز بهرهمند می گشت!؟

    حسن ختام و مکمل پاسخ نیز این بیت زیبا باشد: شیرینی یاد حق ندانست / بس سوخت دلم به حال فرهاد!! (شاعر: هاشم شکوهی) 

    یاحق

  • حسین علی اکبر
  • به نام خداوندی که از بین انبوه صفاتش، خود را با دو صفت می اغازد: بخشنده و مهربان!!
    با سلام.
     
    فردا شب می خوام برم بازدید از یک کشتارگاه طیور و پس فردا صبح کشتارگاه دام! البته با دوربین عکاسی، منتظر عکس هایم باشید. انشاالله.
    امشب شنیدم که بعضی وقتها در ایران اپراتورها دستشان را در مقعد مرغ می کنند و تخم را به زور بیرون می اورند!!!
     با کدام رو خداوند را اینطور صدا می زنیم: یاارحم الراحمین!!!!!
  • محمد علی شمس
  • سلام علیکم
    قصد ندارم در پست ها مطالبی بی ربط با موضوع بنویسم اما گمان می کنم مطالب مرتبط با کامنت های (نظرات ) منتشر شده، با رسالت سایت سنخیت داشته باشد.
    پاسخ به دوست عزیز حسین علی اکبر
    نمی دانم روند کار چگونه شکل می گیرد که همیشه از یک چیز شروع می کنید و به چیزی کاملاً بی ربط مختوم می دارید اما این سنت دائمه ی شماست!
    در انتهای نظرتان شعری را از هاشم شکوهی نقل کردید (قبلا گفته بودید ایشان استاد عرفان شماست). من ایشان را نمی شناسم اما بنابر آنچه شما گفتید(علی ما نقل و العهدة علی الراوی) شعری از ایشان در تتمه کلامتان قرائت فرمودید به این مضمون : شیرینی یاد حق ندانست / بس سوخت دلم به حال فرهاد
    برای ورودد به بحث لازم است مقدماتی را ذکر کنم.
    نمی دانم چرا بعضی از افراد که بعضاً در بین ایشان بزرگان نیز می باشند ، تعمد دارند به کار قدما خرده ای بگیرند یا نقدی بر آن بزنند و از پی اش نقبی(سوراخ) به ماتن وارد کنند.این چه سنت نامیمون و نامبارکی ست که مثلا بنشینیم و بگوییم که سعدی یا حافظ یا مولانا در فلان بیت ، بهمان اشتباه را کرده و مثلا اگر چنین می گفت یا چنین نمی گفت یا اصلا این را نمی گفت خیلی بهتر بود.
     بیایید برای رضای خداوند متعال هم که شده تا اطلاع ثانوی بگذاریم شعر شاعران ، نظم ناظمان ، نوشته ی نویسندگان و نطق ناطقان همان چیزی باشد که هست (حتی اگر به زعم ما اشتباه باشد) اگر دنبال رضایت خدا نیستیم لااقل به جهت مسأله حق تألیف ، اولین و مسلم ترین حقوق یک شخص را این بدانیم که حق دارد ایده و کلامش مورد اصلاحات ارضی و سماوی واقع نشود.
    یکی از متفکران اخیراً در سخنرانی ای که با عنوان اندر فضیلت ناتوانی داشته اند به این بیت از سعدی استناد کرده اند که می فرماید : چگونه شکر این نعمت گذارم   که زور مردم آزاری ندارم. آنگاه سخنران توضیح می دهد که گاهی وقت ها نداشتن امکانات و بعضی از تمکنات نه تنها بد نیست  چه بسا نعمت است و موجب تشکر از خدا زیرا اگر ما زور و قدرت و مال و توانایی داشتیم چه بسا که بعض از جنایت ها را مرتکب می شدیم و....در ادامه سخنران می گوید که وقتی در دبیرستان علوی بوده است یک استاد روحانی داشته است که به این شعر سعدی خرده می گرفته و می گفته که : اگر من جای سعدی بودم این شعر را جور دیگری می خواندم ؛ چگونه شکر این نعمت گذارم    که دارم زور و آزاری ندارم . آنگاه سخنران می گوید : استاد ما می گفت که اگر کسی زوری نداشته باشد هنری نیست که آزاری نداشته باشد بلکه آدم وقتی زور داشته باشد و ظلم نکند هنر است.ایشان در ادامه می گویند : ما در آن موقع می گفتیم : به به این چه استادیه ، عقل اش از سعدی هم بیشتر می رسد اما وقتی خودمان بزرگ شدیم و عقلمان بیشتر رسید دیدیدم نه بابا واقعا سعدی راست گفته است ، این که انسان زوری داشته باشد و ظلم نکند مسلم است که خوب است اصلا نیازی به تصریح ندارد اما سعدی در صدد گفتن چیز دیگری ست و آن اینکه باید خدا را شکر کنیم که زور بعضی از کاراها را نداریم و لذا از ظلم و تبعات آن مصون ماندیم.
    خیلی جالب است که بنده در جستجویی که در فضای مجازی داشتم متوجه شدم مرحوم مطهری هم همین نقد را به سعدی داشته اند. کتاب انسان کامل صفحه 133:
    من آن مورم که در پایم بمالند
    نه زنبورم که از نیشم بنالند
    می گوید من آن مورچه ای هستم که زیر پا لگدم می کنند، زنبور نیستم که نیش بزنم و از نیشم ناله کنند
    کجا خود شکر این نعمت گزارم که زور مردم آزاری ندارم
    نه آقای سعدی! مگر امر دایر است که انسان یا باید مور باشد و یا زنبور که می گویی من از میان مور بودن یا زنبور بودن، مور بودن
    را انتخاب می کنم؟ تو نه مور باش که زیر دست و پا له شوی و نه زنبور باش که به کسی نیش بزنی. سعدی این طور باید می گفت:
    نه آن مورم که در پایم بمالند نه زنبورم که از نیشم بنالند
    چگونه شکر این نعمت گزارم
    که دارم زور و آزاری ندارم
    اگر آدم زور داشته باشد و آزاری نداشته باشد، جای شکر دارد و الّا اگر زور نداشته باشد و آزار هم نداشته باشد، مثل این می شود
    که شاخ ندارد و شاخ هم نمی زند. اگر شاخ داشتی و شاخ نزدی، آن وقت هنر کرده ای.
    بیایید برای یکبار هم که شده به شعرا و شعرشان طعنه نزنیم و یا از ایده و افکارشان به نفع ایده ی خود خرده نگریم.
    حرف آقای شکوهی هم از همین صنف است.اینکه ما بگوییم که در داستان شیرین و فرهاد وحشی بافقی (با خسرو و شیرین مرحوم نظامی اشتباه گرفته نشود) اگر فرهاد طعم شیرین یاد حق را می دانست کجا به دنبال این بطالی ها و علافی ها می رفت و یاد خدا شیرینی ای دارد که شیرینِ فرهاد ندارد و لهذا باید دل حال فرهاد سوزاند که این طعم را نچشیده و به دنبال عشق دنیایی رفته است و کذا ، رها کردن تیری ست در دل تاریکی.
    احتمالاً آقای وحشی باقی و یا مرحوم نظامی گنجوی و یا فردوسی و یا سائر بزرگانی که شعر عاشقانه سروده اند به اندازه ی خرده گیران از درک و شعور خدادای بهره مند بوده اند و می دانسته اند شیرینی یاد حق چیست!
    این داستان ها نمادین است ، تمثیلی ست ، عنصر استعاره  و تلمیح فراوان در آن یافت می شود. فرق است بین این منظومه های عاشقانه با داستان ها و رمان هایی که زمینه اروتیک و جنسی دارند.نباید به ظاهر این داستان ها تمسک جست و یکسره این داستان ها را تخطئه و منکوب کرد و عشق موجود در آن را به هوس های زودگذر تشبیه کرد و از عمق قصه غافل بود.
    والسلام


  • حسین علی اکبر
  • به نام خداوندی که از بین انبوه صفاتش، خود را با دو صفت می اغازد: بخشنده و مهربان!!

     
    با سلام.
    جناب شمس، دوست عزیز، نوشته ی تفصیل وارتان را از نظر گذراندم، اما فی الواقع بیشتر مطالبی که مرقوم داشته اید، پاسخ شما به استدلال من(که بعد از طعنه ی انشتین شما بیان کردم!) نبود و تنها قسمت موجزی از ان نقد، نقدی بود بر بیتی از استادم، که در پاسخ استدلالی من کارکرد خاص خویش را داشت؛ و  صدق و کذب درک و فهم استادم از داستان مرتبط با ان بیت، تزلزلی در استدلال من وارد ننموده است! البته احتمال می دهم در رابطه با جناب گریفین متقاعد شده باشید و به همین دلیل به حاشیه پرداختید. نقدتان(گرچه غیردقیق!) نقاط قوت و ضعفی داشت، که الحق و الانصاف از قوتش بهره بردم و حق است که به پاس ان بهره، نقدی بر ضعفش بنگارم، لیک اکنون فرصت ان ندارم.)
    .
    .
    واما بعد!!
    در رابطه با این پاراگرافتان:
     
    "نمی دانم روند کار چگونه شکل می گیرد که همیشه از یک چیز شروع می کنید و به چیزی کاملاً بی ربط مختوم می دارید اما این سنت دائمه ی شماست!"
    بسی مایه ی تعجب است، که در عین انکه انسان با استفاده از قیود نسبی(ازجمله: برخی، بعضی، تقریبا، شاید، اغلب و...) در حکمش می تواند رخت خویش را از قضاوت ناشایسته، کمی برهاند، اینچنین نمی کند و تیغ تیز قیود مطلق را بر حکمش می نشاند و.. و دیگرهیچ!!!
     
    پس به خون خواهی از حق و حقیقت! از همه ی دوستان(از جمله استاد معزز) خواهش می کنم به منظور تحقیق صحت ادعای جناب شمس عزیز به تمام پست هایی که من در ان نظر داده ام رجوع کنند و قضاوت خویش را در انتهای همین پست به نمایش بگذارند!
    .
    .
    بیاییم دغدغه های دین و اخلاق-مان را نه تنها در کالبد مجازی، بلکه در کالبد وجودی خویش نیز آپلود کنیم!!
    یاحق

     
     
     

     
  • محمد علی شمس
  • سلام به حسین علی اکبر عزیز
    شما که همیشه سخن خود را با خدایی شروع می کنید که هم بخشنده است و هم مهربان چرا به سنت خدای خود اقتدا نکردید و نامهربانانه ، نابخشودگی کردید؟!
    دوست عزیز ، کلام من نه هزل بود ، نه هجو و نه حتی کنایه ، صادقانه گفتم زیرا قلم شما بسیار پراکنده نویس است.
    این ضعف در خود بنده نیز بود که با درایت و راهنمایی استاد اسلامی سعی کردم فکر خودم را منظم کنم و قلمم را از حشو و اضافه بزدایم.
    دوست داشتم شما نیز چنین باشد فلذا نقد سازنده ای کردم.
    اگر اندوهگین شده اید باید بگویم قصد من طعنه زدن نبوده است اما اگر چنین برداشت می کنید پوزش می طلبم.
    با سلام و احترام
    در این جامعه انسانها نه تنها نسبت به درد و رنجی که همنوعان خود می برند بی تفاوتند بلکه عامدانه بر دیگران درد و رنج هم وارد می کنند.
    و لذا خیلی از چنین مردمی نمی توان توقع داشت که در برابر رنجی که مثلا مرغها در مرغداریها می برند واکنش مناسبی نشان دهند.(البته منظورم این نیست که پرداختن به این مسائل بیهوده است)
    کسی که درد و رنج  کشیدن حیوانات برایش مهم نیست نمی تواند در برابر درد و رنج انسان ها هم حساسیتی داشته باشد. و اگر هم داشته باشد باید در صدق حساسیت او تردید نمود.
     به نظر بنده یک برگ خشک هم درد و رنج را لمس می کند...و اینگونه است که در زمره دیوانگان قرار می گیرم.




    پاسخ:
    با درود به شما،
    این دیوانگی مبارکی است و شما جزو آن گروهی هستید که همه عالم را، نه تنها انسانهای متدین را، تسبیحگوی خدا میدانند و برای برگهای خشکی که به تعبیر شاملو یأس موقرانه برگی که بی شتاب بر خاک می نشیند، شان اخلاقی قائل هستند.
    شادکام باشید
    به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
    پاسخ:

    خلق همه یکسره نهال خدایند
    هیچ نه بر کن تو زین نهال و نه بشکن...
    گر نپسندی هم که خون تو ریزند
    خون دگر کس چرا کنی تو به گردن؟

    ناصر خسرو

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی