امروز جمعه به کوه زدم، دیدم بهار همه جا باریده و طبیعت جان گرفته است. در مسیر، گاه میدیدم که خاک شکاف خورده و گیاهی نورسته و ضعیف با سماجت میکوشد بر فشار خاک سخت و گلوله شده غلبه کند و راهش را به سوی خورشید و فضای باز بگشاید. وسوسه میشدم به کمک آن گیاه در این جنگ نابرابر بروم و با برداشتن آن مانع طبیعی مسیر رشدش را آسان کنم، اما میدانستم که این کار نادرست است و باید تنها نظارهگر این نبرد زیبا باشم. دیدن گل زردی کوچک و معمولی، مانند همین گلی که عکسش را گرفتهام، در آن فضا معنای دیگری داشت.
در حال صعود بودم که پروانهای بر سنگ نشست و در برابر وزش باد که میخواست او را به حرکت درآورد مقاومت کرد. از او چند عکسی گرفتم. همین که کارم تمام شد، او نیز رفت. گویی برای خودنمایی و گرفتن عکس یادگاری سر راه من سبز شده بود. دریغ که این زیبایی به گفته سعدی «همین پنج روز و شش باشد». و دریغ بیشتر آن که ما با رفتارمان این زمان را کاهش دهیم.
Google+- ۱۹ نظر
- ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۵۵