امروز جمعه طبق معمول هفتگی به کوه زدم. همه چیز متفاوت بود. از وقتی که برف آمده سادهترین مناظر رنگی دیگر به خود گرفته است. برف هفت روز است که همه جا را پوشانده است، اما خورشید نیز با سماجت میکوشد در آن نفوذ کند و نابودش سازد. تنها حامیان برف، شب و باد سرد هستند. حاصل کشاکش میان حرارت خورشید که میکوشد برف را آب کند و باد استخوانسوز شبانه که میخواهد این برف بپاید، پیدایش قندیلهایی است که تنها باید آنها را دید، نه وصف کرد. هیچ عکسی، حتی عکسهایی که گرفتهام، قادر به نشان دادن زیبایی آنها نیست. بالای کوه خورشید پیروزمندانه برف را آب میکند و به پایین میفرستد، اما همین که از تیررس خورشید دور شد، سرما به یاری این برف نیمه جان میآید و از آن قندیلی زیبا و بلورین میسازد. این قندیلها آن قدر زیبا بودند که سعی میکردم بر اثر تماس با من نشکنند و چون دستم به قندیلی خورد و آن را شکست، غصهدار شدم گویی که جانداری را بیجان کردهام.
برای لذت بردن از زیبایی زمستانی لازم نیست به دامنه آلپ برویم یا حتی تا آبشار یخی دماوند صعود کنیم، کافی است نگاهمان را بشوییم و به این زیباییهای ساده و کوچک جور دیگری بنگریم. به گفته آندره ژید، در مائدههای زمینی: «ناتانائیل، بکوش عظمت در نگاه تو باشد نه آنچه بدان مینگری.»
Google+
- ۵ نظر
- ۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۸:۳۹