شاهدی دیگر به سود نظریه مرگ مؤلف
تابلو به مناسبت ماه محرم
امروز (17 آبان 1392) از شهر قیدار رد میشدم که با دیدن این پلاکارد سوگواری میخکوب شدم. پشت فرمان بودم و خیابان شلوغ. رد شدم. اما گفتم بد نیست که دوستان هم از این تفسیر، یا بهتر بگوییم تطبیق، جدید شعر مولانا با خبر شوند. بلوار را دور زدم و برگشتم تا این عکس را بگیرم. این پلاکارد نشان میدهد که برای فهم نظریه مرگ مؤلف لازم نیست که خودمان را خیلی زحمت بدهیم و با نظریات جدید تفسیری آشنا شویم. برعکس، به نظر میرسد که این نظریه در رگ و خون عدهای ریشه دارد.
این هم از این غزل زیبا و نامکرر مولانا
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
- جمعه, ۱۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۵۴ ب.ظ
جناب آقای دکتر اسلامی ؛ سلام علیکم
به نظر می رسد با توجه به مصرع بعد از "من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو" و همچنین سایر ابیات ، روح حاکم بر این شعر به گونه ای است که نمی توان هیچ گونه تفسیر و تعبیری که به نفعِ منظورِ پلاکارد نویسان باشد از کلام استخراج کرد. تفسیری که بتواند نوعی اشعار داشته باشد به آنچه مقصود پلاکارد نویسان بوده است.
اما این همان است که شما هم در پی آنید جز آنکه از نظر بنده طرح نظریه مرگ مؤلف در این شاهد مثال ، موضوعیت ندارد چون رولان بارت این دیدگاه سنتی را که مولف، منشاء متن، منبع معنا و تنها شخص صاحب صلاحیت برای تفسیر است، رد می کند و در واقع نظریه او راهگشای کسانی است که می خواهند از متنی موجود ، برداشتی داشته باشند غیر از آنچه به نظر می رسد مقصود نویسنده است_یا حداقل عموم مردم چنین برداشتی دارند_ .
به نظر می رسد در مورد نقدی که داشتید استفاده از اصطلاح "مرگ مؤلف"ِ رولان بارت، مدخلیت ندارد زیرا به نظر می رسد تفسیری که پلاکارد نویسان خواسته اند از شعر بکنند با ابیات بعدی به شدت در تناقض، تنافر و تضاد است و اگر قبول کنیم که در غزل (مخصوصا غزل مذکور) ،نظم و نسق منطقی حاکم است و نوعی انسجام بهم پیوسته در ساختار معنایی حکم فرماست (به گونه ای که دال بر ربط و ارتباط یکسره ی ابیات باشد )، نمی توان مصرع اول را فارغ از سایر معانی و بصورت کاملا منفک و جداگانه تفسیر نمود و به کمک تفسیرگران پلاکارد نویس آمد.
در واقع این افراد را نمی توان منتسب به نظریه مرگ مؤلف دانست(حتی اگر خودشان هم ندانند که چنین نظریه ای وجود دارد_و حق هم است که ندانند!_) بلکه چنین افرادی را می توان سودجویان غیرفرهنگی دانست که دوست دارند هر چیزی را مطابق با خواست خود تفسیر کنند و مؤلف را به قتل برسانند.
اینان فی الواقع بدنبال قتل مؤلف(حتی اگر خوشان هم ندانند_که حق هم چنین است که ندانند!_) هستند.
البته من به نیکی می دانم که چنین افرادی نه اینقدر دقیق هستند که چنین تأملاتی داشته باشند و نه اینقدر صاحب نظر که بتوانند نگاه هرمنوتیکی به قضیه معطوف نمایند بلگه صرفاً همین که چیزی را جایی شنیده اند و به نظرشان خوشایند آمده است ، آن را بی کمترین تعمقی به نفع منظور خود مصادره به مطلوب می کنند(منظور معنای منطقی "مصادره به مطلوب" نیست)
متشکرم