رهایی از جعبه جادو
رهایی از جعبه جادو
نابینندگان (nonviewers) تلویزیون هم عالمی دارند، بهویژه در قلب آمریکا که خاستگاه این عضو تحمیلی، پرگو یا یکهگو، و به تعبیر قدما «متکلم وحده»، خانوادهها است. کتاب زیستن بدون صفحه تلویزیون[1] پژوهشی است درباره کسانی که عطای این دستگاه را به لقایش بخشیدهاند.
خانم مارینا کرامر، پژوهشگر حوزه ارتباطات جمعی، بدون تلویزیون زندگی میکند و در عین حال به کارکرد آن بهخوبی وقوف دارد. هنگامی که در کنفرانسی همکارش خبردار شد که وی بدون تلویزیون است، حیرت زده پرسید که چطور خود را محقق این عرصه میداند. نویسنده پس از ارائه دلایل خود، دریافت که در این زمینه تحقیق مستقلی صورت نگرفته است. در نتیجه دست به کار شد تا این کاستی را بر طرف کند. وی دریافت که، در آمریکا، از صد خانه تنها ممکن است یک خانه فاقد تلویزیون باشد. با این همه در پی پاسخگویی به این پرسش بر آمد که در زمانهای که این دستگاه عضوی از خانواده عموم مردم شده است، آنان را سرگرم میکند، وقت خالیشان را پر میسازد، پس زمینه صدا و موزیک متن روزانه خانه را تشکیل میدهد، و تصور زیستن بدون آن دشوار است، در چنین فضایی کسانی که عطای دیدن این جعبه جادو را به لقای آن بخشیدهاند، به چه دلیل این کار را کردهاند و زندگیشان چگونه میگذرد. پاسخگویی به این پرسش جدی مستلزم آن بود که محقق با افراد متعدد گفتگو و مصاحبه کند و وارد خانههایشان شود تا پاسخ خود را دریابد. کتاب حاضر تلاشی است در جهت پاسخگویی به این پرسش اساسی.
وی در این کتاب میکوشد به پرسشهای مرتبطی از این دست پاسخ دهد: تلویزیون چیست؟ چه کسانی آن را طرد میکنند، دلایل آنها چیست و این کار چه تأثیر یا تأثیراتی بر زندگی آنان گذاشته است.
نتایج این تحقیق نشان میدهد که نابینندگان، غالباً تلویزیون دارند، ولی آگاهانه و عامدانه از دیدن برنامههای آن دوری میکنند یا تنها به گونهای انتخابی و حسابشده تنها برخی برنامههای آن را تماشا میکنند، شماری نیز آن را در کارتن گذاشته و در پارکینگ یا پستوی خانه نهان کردهاند. بدین ترتیب آنها خود را بدون تلویزیون (TV-free) مینامند. آنان پس از این انتخاب احساس میکنند که بیشتر اختیاردار زندگی خود و کمتر تابع تبلیغات هستند و زندگی کماسترس و آرامتری را از سر میگذرانند.
همچنین این کسان راههای مختلفی برای کنار نهادن تلویزیون در پیش گرفتهاند. شماری به تدریج آن را کنار گذاشتهاند، برخی با تصمیمی برگشتناپذیر و یکشبه آن را از زندگی خود حذف کردهاند و بعضی نیز در پی برخی حوادث و متأثر از شرایط بیرونی دست به این انتخاب زدهاند.
اهمیت کنار گذاشتن تلویزیون هنگامی آشکارتر میشود که بدانیم، امروزه یک شخص انگلیسی معمولی هفتهای 25 ساعت را برابر تلویزیون صرف میکند.[2] و یک فرد آمریکایی، از طریق ساعتها در معرض تلویزیون قرار گرفتن، به طور متوسط 108 پیام بازرگانی دریافت میکند.
البته کودکان ساعات بیشتری را در برابر تلویزیون میگذرانند که گاه تا هفت ساعت در روز میرسد و گاه روزانه در معرض دهها تبلیغات مختلف قرار میگیرند.
با این حال چنان به تلویزیون دلبستهایم که به نظر میرسد کنار گذاشتنش نوعی دیوانگی باشد. اما بهتر است تند نرویم و بدانیم از طنز روزگار، مخترعان تلویویون، اجازه نمیدادند فرزندانشان پای تلویزیون بنشینند و برنامههایش را ببینند. فیلو فارنزورث (Philo Farnsworth) و ولادیمیر زوریکین (Vladimir Zworykin) که جدای از هم این دستگاه جادو را اختراع کردند، اجازه ندادند که این دستگاه در خانهشان راه پیدا کند، مبادا وقت بچههایشان را تلف کند. حتی به گفته برایان لوک سیوارد اگر مارکس امروز زنده بود، به جای دین، میگفت: تلویزیون افیون تودهها است.[3]
واقع آن است که یکی از ابعاد زندگی مدرن فقدان تمرکز و حساسیتزدایی از عرصههای مختلف است. حال آن که آموختن و به کارگرفتن تمرکز، لازمه هنر درست زیستن است. در این میان، تلویزیون نه تنها به تمرکز ما یاری نمیدهد، بلکه درست نقشی واژگون بازی میکند و در حقیقت، به گفته اریک فروم: «بهترین معلم برای آموزش عدم تمرکز است». زیرا درست وسط برنامهای که داریم آن را با تمرکز دنبال میکنیم، آگهی تبلیغاتی پخش و ما را به عدم تمرکز دعوت میکند.[4]همچنین در فضای رسانهای، از جمله تلویزیون، همان گونه که شایگان تأکید میکند، حس ارزشگذاری ما تضعیف و همه چیز یک نواخت میشود، تا جایی که ارزش بصری و خبری یک فاجعه انسانی و پیروزی یک تیم یکسان گزارش و تحلیل میشود.[5]
[1] Living Without the Screen: Causes and Consequences of Life without Television, Marina Krcamr, New York, Routledge, 2009, 228 pp.
[2] Fundamentals of Psychology, Michael W. Eysenck, New York, Psychology Press, 2009, p. 58.
[3] Quiet Mind, Fearless Heart: The Taoist Path through Stress and Spirituality, Brian Luke Seaward, John Wiley & Sons, Inc., New Jersey, 2005, p. 183.
[4] هنر بودن، اریک فروم، ترجمه پروین قائمی، تهران، آشیان، 1387، ص76.
[5] زیر آسمانهای جهان: گفت و گوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو، ترجمه نازی عظیما، تهران، فرزان روز، 1376، 253.
- جمعه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۳۱ ب.ظ