از بد حادثه اینجا به پناه آمدهاند: درباره نشست «ایمان و حمایت» در ژنو
- سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ
از توجه شما به این نکته سپاسگزارم. به نظرم، مسئله آوارگان در دو سطح قابل بررسی است. یکی آن که چرا عدهای آواره میشوند، دوم آن که در قبال آوارگان چه باید کرد. نکته شما ناظر به سطح اول است. اما تمثیل بودا را فراموش نکنیم که پرداختن به علت تیراندازی به شخص زخمی و در حال مرگ، مانع از نجات وی نشود. یادداشت من عمدتاً ناظر به این جنبه از آوارگی است.
آقای مرادی عزیز، از این که پستهای مرا دنبال میکنید، ممنونم و از این که با طرح ایدهها و پرسشهایتان به گسترش آنها یاری میرسانید، بیشتر سپاسگزارم. در این جا، مجال خیلی از بحثها نیست و فکر میکنم که قبلاً درباره کمی از آنها گفتگو کرده باشیم.
فقط یک اشاره درباره نکتههای شما دارم. ما نظام حقوقی و سیاسی کشورها را نیز بر اساس معیارهای اخلاقی ارزیابی و ارزشگذاری میکنیم. ایده اصلی فلسفه سیاسی، دسترسی به بهترین «عدالت» ممکن و هدف نظامهای حقوقی قابل قبول، تأمین «نظم عادلانه» است. در این باره، بد نیست به کارهای مایکل سندل نگاهی بکنیم.
اگر رژیم سیاسی آفریقای جنوبی پیش از ماندلا را نادرست میشماریم، یا اصل حقوقی جداسازی نژادی در جنوب آمریکای قبل از دهه هفتاد را محکوم میکنیم، دست به داوری اخلاقی زدهایم. به همین سبب، مخالفت ماندلا با رژیم مسلط پرتوریا، و عصیان مدنی مارتین لوتر کینگ بر ضد نظم حقوقی رایج را درست و عادلانه میشماریم و راهپیمایی «غیر قانونی» گاندی بر ضد قوانین انگلیس را عین «حق» میدانیم.
لوترکینگ در نامه معروفش از زندان بیرمنگام با استناد به سنت آگوستین، اعلام کرد «قانون ناعادلانه اصولاً قانون نیست.»
حکم قانونی دادگاه آتن بر ضد سقراط، هنوز که هنوز است ناعادلانه به شمار میرود. دیدگاهی که پیوند میان اخلاق و حقوق و سیاست را میگسلد نوعی پوزیتیویسم حقوقی است که در نهایت حاکمیت «قانونی» هیتلر را درست میشمارد و احکام «حقوقی» نژادپرستانه رژیمهای آپارتاید را تأیید میکند. فکر کنم همین مقدار کافی است، «کردم اشارتی و مکرر نمیکنم.»
جناب آقای مرادی با سلام نمیخواهم وارد تفصیل بحث شوم و اصولاً این نگاه به مسئله را که اخلاقی نیست، حتی حقوقی و سیاسی نمیدانم. فقط یک نکته را میگویم. اگر بحث یافتن «نقطه تعادل» است و آن را توصیفی میدانید، پس نه نگران مردم سوریه باشیم نه نگران «سقوط دموکراسی» در مصر. همه اینها تلاشهایی است برای یافتن نقطه تعادل و فرقی نمیکند که در این میان چه اتفاقی برای چه کسی میافتد. همه این اتفاقات آزمون و خطایی است برای یافتن «نقطه تعادل». اگر هم تجویزی به قضیه مینگرید و نگران سقوط دموکراسی نوپای مصر هستید، در واقع باز به دامن اخلاق برگشتهاید و دارید از این زاویه مسئله را تحلیل میکنید. زیرا بر این نظر هستید دموکراسی نظام بهتری است زیرا عادلانه تر است یا مثلاً نقطه تعادل را بیشتر حفظ میکند.
واقعش آن است که هنوز محور فلسفه سیاسی و حقوق
«عدالت» است و حتی دیکتاتورترین مردم روی زمین که فهمی از عدالت ندارند، دست کم
ادعا میکنند که نظامشان عادلانه است و عدالت را بر قرار کردهاند. آن نقطه تعادلی
هم که شما از آن نام میبرید، آرمان اخلاقی مطلوبی است که «حق» همه ذینفعان از
طریق مشارکتشان در آن استیفا شده باشد، یا همان جامعه اخلاقی کانتی. امروزه حتی کسانی
که کتاب بالینیشان، شهریار ماکیاولی است، یک دم واژه عدالت و اخلاق از دهانشان نمیافتد. این نکته نشان میدهد که هنوز دست کم به ظاهر عدالت و حق و اخلاق در سیاست محوریت دارد.
مشکلات بسیاری در عصر جدید وجود دارند که نیازمند یاری دین هستند، به نظر می رسد برای حل این مشکلات، در مرحله اول نیازمند روش شناسی جدیدی در مطالعه ادیان (اسلام) هستیم تا به قرائت های بنیادگرایانه منتهی نشود. بسیاری/ برخی از گروه هایی که امروزه زمینه ساز مشکلات بین المللی(مانند آواره کردن مردم از محل زندگی) هستند، دارای داعیه های دینی هستند. به دست دادن روشی برای فهم صحیح دین که متناسب با شرایط جدید باشد و مشکلات موجود را حل کند، کلید حل بسیاری از مشکلات خواهد بود.