شیخ صنعان و دختر ترسای «ستمگر»: تجربهای از رویارویی دو فرهنگ
- چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۱۱ ب.ظ
جناب دهقان ممنون و طاعات شما هم قبول، از ما که جز گنهی نبود. امیدوارم همین طور باشد و فقط گذر عمر و تغییر جغرافیا نبوده باشد.
درباره بحث ایمان اولی شیخ و ایمان بعدی او سخنی نیست. چیزی که هضمش برای مخاطبان مسیحی دشوار بود و از آن بحث کلامی برداشت میکردند این بود که سرانجام این دختر ترسا است که مسلمان میشود و حق بر او پدیدار میگردد. تلاشم آن بود که بگویم حتی اگر عطار معتقد به برتری شریعت اسلام بر مسیحیت بوده باشد، این داستان را در جهت تقریر آن باور ننوشته است و اصولاً در اینجا وی اندیشه دیگری را دنبال میکند که همان ضرورت عشق برای کمال است و این که هیچ کس خودش را از گزند آن ایمن نداند و مصائبی که این عشق فراروی سالک پیش می نهد.
جناب مثیمی عزیز لطف دارید. پارسال دوست امسال، ناپیدا!
حرف من هم این است که از منظر کلامی به این داستان نگاه کنیم مشکل پیشگفته رخ میدهد اما از منظر عرفانی شاهد نوعی همگرایی هستیم که از ادیان نهادینه شده فراتر میرود.
سلام علیکم حضرت سیدنا الاستاد
ایام به کام
چند مطلب در مورد داستان شیخ سمعان(نسخه عطار موجود به این شیوه ضبط کرده است) هست که عرض می کنم
1-این داستان تمثیلی است پس دفاع بی چون و چرا از روند داستان ،عناصر داستان،شخصیت های اصلی و موقعیت های اشخاص ، به نظر می رسد تعصب بی منطق باشد.اگر عطار داستانی ویرایش کرده تا پیامش را ذیل آن منتقل کند دلیلی ندارد که همه قضایا را در رنگ و بویی از واقعیت پندار نماییم و سپس از آن دفاع نماییم.می توان بخشی از اتفاقات را مخدوش دانست.حرف عطار وحی منزل نیست.
2-هدایت شیخ سمعان به واسطه ی یک خواب یا مکاشفه یا هرچیز دیگری از این دست بوده(اشاره صریحی در شعر یافت نشد) همچنین هدایت دختر به واسطه یک رؤیا بوده است حال سؤال اینجاست که خواب تا چه اندازه برای انسان حجت است؟ ایا اعتماد به یک خواب برای آن نبوده است که عطار در گیر و دار داستان مشوش خود در قافیه هدایت تنگ آمده است و دلیلی برتر و بهتر از یک رؤیا برای هدایت دختر ترسان ندیده است؟
3-فرمودید دانشجویان اعتراض کرده اند؟ از نظر بنده حق داشتند چون اگر داستان برعکس می شد ما به عنوان یکی مسلمان از اینکه دختری مسلمان آخرالامر به کیش مسیحی می گروید افسوس می خوردیم و در واقع مسیحیت را دارای صفات مبرزتری از اسلام می دانستیم.
4-فرمودید که تم داستان عشق است و مذهب نقشی در موضوع مورد نظر عطار نداشته است .اگر واقعا اینگونه است پس چرا عطار گفته است
دید از آن پس دختر ترسا به خواب
کاوفتادی در کنارش آفتاب
آفتاب آنگاه بگشادی زبان
کز پی شیخت روان شو این زمان
مذهب او گیرو خاک او بباش
ای پلیدش کرده، پاک او بباش
او چو آمد در ره تو بیمجاز
در حقیقت تو ره او گیر باز
از رهش بردی، به راه او درآی
چون به راه آمد تو هم راهی نمای
ره زنش بودی بسی همره بباش
چند ازین بیآگهی آگه بباش
یعنی دختر ترسا شیخ سمعان را پلید کرده و اورا از راه به در کرده و راه زن دینش بوده و اورا بی مذهب نموده و در پس همه ی این جنایات اکنون باید به دین او باشد.یعی این مصراع که می گوید "مذهب اوگیر خاک او بباش" تصدیق می کند که قصه ی عشق از این به بعد با توجه به الهامی که در رؤیای صادقه به او شده است تنها در صورتی تداومش صحیح است که با تغییر مذهب دختر همراه باشد یعنی در واقع نمی توان هم مسیحی بود هم به شیخ سمعان رسید و عاشقی را ادامه داد.خودِ تغییر مذهب در داستان موضوعیت پیدا می کند پس اعتراض دانشجویان آلمانی بی سبب نبوده.عطار در این ابیات نقش مذهب را پررنگ کرده است.
5-اگر یک دختر مسلمان از عاشق مسیحی اش بخواهد که کاری انجام دهد که در مذهب مسیحیت یک تابو است و در اسلام خیر ، دستور به انجام چه کاری می دهد؟ اگر جوهر ادیان ثابت است چرا باید شیخ سمعان مجبور به خوردن خمر شود که از دیدگاه مسیحیت بی اشکال و نزد مسلمانان خلاف شرع است؟ در واقع دستورات زیادی است که در مسیحیت روا و در اسلام نارواست اما بالعکس کمتر دیده می شود.
6-قصه با حواشی همراه است.بهتر است هر کجا چالش پیش آمد از آن صرف نظر کنیم.می توانستید به دانشجویان خود بگویید که شما فرض کنید این دختر خانم ترسا، یک مسلمان فاسق و گناه کار است و معشوق خود را به کارهای خلاف اعتقاد او و موافق اعتقاد خودش دعوت می کند
7-فرموده بودید عشق، آخرالامر انسان را نجات می دهد.به چه اعتباری این ادعا را با این توثیق مطرح می کنید؟ چه تضمینی هست که این اتفاق بیفتد و خلافش ثابت نشود.دلیل خود را از عقل یا نقل یا حجت بالغه بیان فرمایید.
8-این چه عشق بی فضیلتی است که تنها با یک نگاه ایجاد می شود؟ آیا عشق حقیقی در پرتو صفای باطن معشوق و کمالات نفسانی وی ایجاد نمی شود؟ شیخ سمعان به غیر از یک دیدار کوتاه از آن ترسا چه می دانست که دل در گرو او بست؟ آیا اگر اورا یقین حاصل می شد که این دختر قاتل نفوس محترمه است یا متصف به صفات رذیله و یا منسوب به عادات ناپسند ، باز هم این عشق دوام داشت ؟ بر فرض که دختر ترسا پاک و معصوم باشد اگر به قضای اتفاقیه به جزام مبتلا شود و خللی در چهره پیدا کند باز هم دلیلی بر وابستگی شیخ به او باقی می ماند؟ ضمن آنکه آیا شیخ انصاف نمی داد که دختری نورسته و سیمین تن ، صلاحیت این را دارد که با بهتر از او وصال داشته باشد و وصال پیرمردی فرتوت که لابد پس از پنجاه سال تعبد لااقل هفتاد سال سن دارد با دختری 18ساله(به صورت حدسی تخمین زدم) اخلاقا نارواست؟ و در واقع نوعی فرصت سوزی برای طفل بی نوا محسوب می شود؟
9-اگر دخترک شیخ را مخاطب می ساخت که : "تویی که به یک نظر، دین خود را نسخ و اعتقاد خود را مسخ و نماز خود را فسخ می کنی ، چه تضمینی هست که فردا به من وفادار بمانی؟ تو که با یک نظر دل به من سپردی چه تأمینی ست که فردا با رؤیت زیباتر از من دل به وی نبازی؟ "
آنگاه جواب شیخ چه می بود؟
10-رسوخ عادات متداوله و نفوذ احولات روزمره در شخصیت انسان بقدری زیاد است که تغییر آن، گاه غیر ممکن می نماید ولو آنکه اعتقاد زائل شود تبعات عمل باقی ست.دوستی داشتم که مذهبش را از سنی به شیعه تغییر داده بود.می گفتند پس از بیست سال شیعه شدن ناخودآگاه وقتی کسی به خلفا توهین می کند منقلب می شوم.اگر با وسواسی ها برخورد داشته باشید متوجه خواهید شد با چه شدت و حدت دست به دامان آب هستند و حتی وقتی عقیده شان سست می شود عملشان کماکان پابرجاست(این بحث در روان شناسی عمل مطرح است) واقعا زنار بستن و شراب خوردن و خوکبانی کردن برای یک عابد که مدت 50 سال است به زهد اشتغال دارد با 400مرید ،امری نامحتمل و بسیار بسیار بعید است ولو آنکه شیخ کافر شود.
11-اقتضا سن پیری با عاشقی در تنافر است لذا در فقه شیعه زنای زانی و زانیه اگر جوان باشند ،صد تازیانه و زنای شیخ و شیخه سنگسار است.(از دید شارع مقدس این عمل از پیرمردی که در دوران افول غرائز و سقوط هوس است قبحش بسیار است و از او چنین خبطی نامتوقع است)
12-با رجوع به داستان های واقعی در می یابیم که شخصی با مؤلفه های شیخ سمعان، بلعم باعور است.جالب است که ساحت گناه بلعم باعور که موجب عاقبت به شر شدن او شد ، در ساحت متوقع از سن سالی چون اویی ، تکبر و تبختر بود و نه غریزه جنسی و امثال این مسائل ،که واقعا به نوعی کانتکس آن سخت باور است.بگذریم از داستان برصیصای عابد که سندیت ندارد.
استاد عزیز کماکان ارادت دار تام و تمام شما هستیم.
با درود به شما،
خوب در این جا امکان تشریح آن نیست. مگر آنکه کلاسی مانند کلاس آلمان برگزار شود. اما خلاصه آن که یکی از مراحل سلوک از نظر عطار وادی عشق است و این وادی هم چه بسا سست عنصران را از پای درآورد و تنها سالکان حقیقی قدرت گذر از آن را دارند و میتوانند به سلامت وارد مرحله یا وادی بعدی که وادی معرفت است شوند. تفصیل و شرح این داستان را در منطق الطیر عطار، تصحیح و چاپ انتقادی استاد دکتر محمد رضا کدکنی ببینید.
جناب سجادی نژاد عزیز،
مسئله بستر فهم و فاصلههای فرهنگی با «تاخت» و تاز حل نمیشود. چیزی را که که شما صرفاً روایتی کهن و اخلاقی و عرفانی میدانید، به دلایلی که توضیح دادم، برای عدهای دیگر و در فرهنگی متفاوت توهینی آشکار به شمار میرود. صرفاً برای تقریب به ذهن و آوردن نمونهای که ذهن شما را درگیر کند، این مثال را میآورم، بیآنکه در این جا قصد داوری خاصی داشته باشم. فیلم هالیوودی 300 برای مجموعه سازندگان و کمپانی پخش کننده آن یک نمایش پرهیجان برای پر کردن وقت تماشاچیان و خالی کردن جیبشان است. هدف از ساخت آن نیز ظاهراً سرگرمی است، نه تحقیق تاریخی. اما همین فیلم برای بسیاری از ایرانیان توهینی آشکار به سنت و فرهنگ و گذشته آنها تفسیر شده و آنها را به واکنش جدی واداشته است.
استاد بزرگوار جناب دکتر اسلامی
با سلام
طاعات شما قبول و عید سعید فطر بر شما و تمام شیعیان جهان مبارک. موفقیّت شما در تجربه جدید دانشگاه پادربورن آلمان رو هم صمیمانه تبریک میگم و امیدوارم علاوه بر تجربیاتی که کسب کرده اید تجربیات قابل توجهی رو هم از خودتون برای دانشجویان دانشگاه پادربورن به یادگار گذاشته باشید که البته قطعاً بر اساس شناختی که بنده از شما دارم همینطور هست.
این سخن که هر انسانی فرزند زمانه خویش هست سخنی متین بوده و طبعاً برداشت پروفسور فون اشتوش و شاگردانش و قضاوتشان در رابطه با این داستان نیز بر همین مبنا بوده است. طبیعی است که پیش زمینه های ذهنی این افراد متاثّر از موقعیت های خاص دینی، فرهنگی و حتی جغرافیایی زمانه خودشان است؛ چون آنها دغدغه زمانه و مسایل روز دین و جامعه خود را دارند، امّا همواره باید توجّه داشته باشیم که شرایط زمانه ما را از دست یافتن به جان مطلب غافل نکند و مانع فهم حقیقت مطلب نشود. به نظرم بهتر می بود شما در کلاس درس این نکته را گوشزد می کردید.
از برداشتی که جناب پروفسور فون اشتوش و شاگردانش از داستان شیخ صنعان و دختر ترسا داشته اند که بگذریم، به نظر من؛ نکتۀ جالب این داستان این هست که عشق مجازی شیخصنعان به دختر ترسا و رنجی که شیخ در این راه تحمل میکند، تصویری قابل درک از عشق حقیقی میان سالک مخلص حق، و حاکی از بلاهای مترتب بر آن است که باید سرانجام به تزکیة نفس از راه شکستن غروری بینجامد که بر زهد و تعبّد خشک حاصل از آن تکیه دارد. علاوه بر اینکه، گرچه شیخ صنعان با عاشق دختر ترسا شدن از ایمان میگذرد و دوباره به ایمان باز میگردد، اما این ایمان آوردن دوباره با ایمان زهد آمیز پیشین او بسیار متفاوت است. ایمان پیشین در مقایسه با ایمان پسین، کفر است و شاید مهمترین نکتة داستان شیخ صنعان نیز همین موضوع است.