خوب، بد، زشت: سه روایت متفاوت از سکانس پایانی فیلم «مِه»
بار اول که فیلم «مه» (The Mist) ساخته فرانک دارابونت را از تلویزیون دیدم، به کارگردان بیراه گفتم که چرا فیلم خود را با این پیام ضد اخلاقی پایان داده است. بار دوم که همین فیلم را به زبان اصلی دیدم، یک مشت به خودم دری وری گفتم که چرا به اعتماد تلویزیون درباره آن کارگردان از همه جا بیخبر این گونه داوری کرده بودم. بار سوم که همین فیلم را دوباره از سیما دیدم، مانده بودم به کی بد و بیراه بگویم.شاید بایست این دفعه هم به خودم دشنام میدادم که، برخلاف پند حافظ خواسته بودم آزموده را دوباره بیازمایم. آخر حافظ گفته بود: من جرب المجرب حلت به الندامه. اما تفصیل ماجرا.
دارابونت، کارگردان آمریکایی-مجاری، را با فیلمهای درخشان مسیر سبز (The Green Mile) و رهایی از شاشنک (The Shawshank Redemption) میشناختم و میستودم. هنگامی که فیلم «مه» از تلویزیون پخش شد، با لذت نشستم و نگاه کردم. داستانِ خطی سادهای داشت. هیولاهایی که همه جا را مهآلود کردهاند شهر را تسخیر و مردم آن جا را قتل عام میکنند. ظاهراً راه گریزی نیست و عمده مردم تسلیم میشوند. در این میان، دیوید، مثلاً قهرمان فیلم، با چهار تن دیگر در اتومبیلی از شهر میگریزند تا خود را از چنگال هیولاها نجات دهند. این چهار تن عبارتند از پسر هشت ساله دیوید، زنی جوان که معلم است و زوج پیری که عاشقانه همدیگر را دوست دارند. در میانه راه بنزین ماشین تمام میشود و خودرو از کار میافتد. ظاهراً راهی جز آن که تسلیم هیولاها شوند و به شکل فجیعی کشته شوند ندارند. زن جوان هفت تیری در دست دارد که آن را به دیوید میدهد. در این اسلحه تنها چهار گلوله وجود دارد. دیوید با نگاهی به سه تن همراه خود، موافقتشان را جلب میکند. پسرش نیز خواب است و دیوید خود به جای او تصمیم میگیرد. در این جا دوربین با ظرافت از ماشین خارج میشود. از بیرون صدای چهار گلوله پیاپی را میشنویم. سپس همراه با دوربین وارد ماشین میشویم و میبینیم که دیوید چهار همراه خود، از جمله پسرش، را به قتل رسانده است. آنگاه در حالی که عربدههای دیوانهواری میکشد، از ماشین خارج میشود و خود را به هیولاهایی که صدایشان از دور شنیده میشود و خودشان در حال آشکار شدن هستند، تسلیم میکند تا کشته شود.
روایت نخست فیلم در این جا به پایان رسید و من مانده بودم که چطور دارابونت این گونه تسلیم شدن نومیدوار را توصیه میکند. پایان فیلم به هیچ روی برایم قانعکننده نبود و با کارهای دیگر این کارگردان نمیخواند.
پس از مدتی همین فیلم را به زبان اصلی دیدم. از معدود فیلمهایی بود که تلویزیون ما تقریباً همه آن را بی سانسور نشان داده بود و تنها تفاوت عمده در شاید یک دقیقه پایانی فیلم بود. در این روایت دوم، دیوید خود را برای کشته شدن عرضه میکند و صداها لحظه به لحظه نزدیکتر میشود، اما کمی که میگذرد و مه بر طرف میگردد، از میان مه، نه هیولاها بلکه، نفربرها و تانکهای نظامی هستند که برای نجات مردم و آتش زدن هیولاها آشکار میشوند. تازه دیوید متوجه میشود که زود تصمیم گرفته است و کافی بود چند دقیقه دیگر تاب میآورد. این جاست که نعرههای خشمگیانه دیوید به زوزههای دردناک تبدیل میشود و او به خود میپیچد که چرا به دست خود عزیزش و همراهانش را کشته است. در این جا پیام فیلم و منطق دارابونت آشکار میشود و این فیلم در واقع استمرار همان ایده امید است که در فیلم رهایی از شاشنک دنبال میشد.
من نمیدانم که حکمت بریدن این قسمت بسیار کوتاه، تعیین کننده و در عین حال بدون هیچ گونه حساسیتزایی چه بود. اما هر چه بود فیلم را از روایت امید به ترویج یأس از سیمای جمهوری اسلامی تبدیل کرد.
بار سوم همین فیلم را از سیمای خودمان دیدم. این دفعه ظاهراً پخش کنندگان متوجه پیام منفی فیلم شده بودند. اما به جای آن که صحنه پایانی فیلم را دوباره در آن بگنجانند و حق مطلب را ادا کنند، صحنه بیکلام داخل ماشین و تصمیم بر قتل همراهان را مبهم و صحنه بازگشت دوربین به داخل ماشین را حذف کرده بودند. در نتیجه، بدون هیچ منطق روشنی ناگهان دیوید از ماشین بیرون میآید و بدون آن که بیننده بداند که وی همراهان خود را کشته است، فقط عربده میکشد و فیلم تمام میشود! یعنی اساساً روشن نمیشود که در ماشین چه گذشت و حالا چرا دیوید عربه میکشد.
خوب حالا بگویید از این سه روایت کدام خوب، کدام بد، و کدام زشت است؟
- جمعه, ۳ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۴۰ ب.ظ
استاد بزرگوار جناب آقای دکتر اسلامی
سلام
از نگاه خاص و نقادانۀ شما بسیار لذّت بردم. من خودم یک بار فیلم را دیده ام، امّا نه با نگاه دقیقی که شما داشته اید! برداشتی که من در آن یک بار داشتم مطابق با تقریر اوّلی است که شما اشاره فرموده اید. فارغ از قضاوت در باب فیلم، خواستم بیان فرمایید که معیار جدایی «بد» و «زشت» در سوال شما چیست؟ آیا از «زشت» مفهومی را اراده کرده اید که بار منفی بیشتری را با خود حمل می کند؟
با این حال، بر اساس آنچه به نظر من می رسد تقریر اوّل بد، تقریر دوّم خوب، و تقریر آخر «نادرست» است.