مقاله «کتاب نخواندن با وجدان آرام» (متن کامل)
- شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۳۳ ق.ظ
سلام و متشکرم. به مقاله آقای خرمشاهی، نه دکتر خرمشاهی، در مقاله خود ارجاع دادهام. آقای دکتر اخوان هم مقاله مرا، البته پیش از نشر، برای استفاده در کارگاه خود از من گرفت. اما نمیدانم چقدر بحثها تطابق دارند.
در هر صورت از ابراز محبت شما سپاسگزارم
هو
با سلام خدمت استاد بزرگوار
مطالبی در مورد مقاله ی کتاب نخواندن با وجدان آرام به ذهنم رسید که خدمت شما عرض می کنم.
1- به نظرم حرف بیهقی ، حرف درستی است و اگر در زمانه ی خودش بررسی شود متوجه خواهیم شد پر بیراه نگفته است. در زمانی که نه صنعت چاپ و نشری بوده است و نه خبر از فناوری اطلاعات و ارتباطات و نه صحبت از منشورات و مکتوبات ، و در برهه ای که کتابخانه ها در اقلیت بودند و کتابها در محدودیت ، اگر مخطوطی به دست انسان می رسید در آن قحط سالیِ دانش نشر و خشک سالیِ جوهره ی قلم ، خواندش اگر هم سود نداشت بزرگترین فایده اش آن بود که نثری مکتوب که دردانه دهر بوده است از حیث وجودی، در دست گرفته باشیم.
2-حرف آقای خرمشاهی در مورد وجنات و شکل و بو ، خود کلی گویی و مصداق به کنار نهادن و طرفی نبستن بر آن است.ضمن آنکه بعضی کتاب های به سبب فوت مؤلف و فقدان صاحب اثر ، در عین برخورداری از عالی ترین مضامین ، با بدترین کیفیت ها و تلخ ترین شکل و بو و وجنات به طبع می رسند.
3-عنوان دقیق کتابی که به آن اشاره شد عبارت است از : نقدی بر فلسفه ارسطوئی و غرب:منطق و فلسفه ارسطو، منطق و فلسفه دکارت/م .ر.ع. س
4- به نظر می رسد مضمون نکته ی شماره 2 و نکته ی شماره 9 یک چیز است هر چند در ظاهر دو چیز می نمایند.
5-روش شناسی تحقیق از منظر غربی با آنچه که در سالیان دور مد نظر نویسندگان برای تبویب کتاب بوده است قدری متفاوت است.سنت ارجاع، کتابنامه، پانویس، پاورقی در بعضی آثار بزرگان اصولا یا مطرح نشده یا عقیده ای بر آن نبوده است.به عنوان مثال شیخ انصاری در میانه متن ، با ذکر نام مؤلف یا کتاب ،نقل به مضمون ( و نه حتی اصل جمله) می کند و یا در بعضی اوقات می گوید برای من حکایت شد(کسی کتاب را دیده و به او منتقل کرده) آیا در روش شناسی تحقیق با شیوه جدید غربی اش این موارد قابل دفاع است؟
6- در مورد القاب و کنیه ها باید گفت که متأسفانه بعلت تقوای بی مورد و تواضع خارج از عرف و فروتنی بیجا ، گاه کتاب، مورد بازبینی نویسنده اصلی قرار نمی گیرد و یا بعضی از تشأنات ساختگی ، دست و پای مؤلف را می بندد و نتیجه این می شود که در بیوت بعضی از مراجع ، شخصی که متولی نشر کتاب شده است از جانب خود پیشدستی می کند و القاب و "کنا" ی رنگارنگ برای آقا (همان عزیزی که دست و پایش بسته است) دست و پا می کند و حاصل آن می شود که بر جلد یک کتاب طوماری از عناوین رنگارنگ قطار می شود . قسمت جالب قضیه آنجاست که اشخاصی مانند مرحوم مطهری که متوجه این مطلب بوده و روی کتابش تنها اکتفا به اسم و فامیل می نموده است و خود را از القاب و توصیفات ملون بر حذر می داشته است، پس از مرگش با عنواینی همانند شهید و آیت الله و استاد و .... بر تارک کتاب خوش می درخشد یا خوشمزه تر آنکه شخصی قبلاً در موقعیتی .... .... بوده و در مکتب اسلام مقاله می نوشته است اما اکنون بر روی کتاب هایش می نویسند آیت لله العظمی حاج شیخ .... .... ..... ادام الله ظله الشریف
7-کنایه " حمل بر صحت" خیلی جالب بود
8-در باب استفراغ وسع اگر این ادعا در آخرین صفحه از کتاب مطرح شده باشد آن هنگام ممکن است کتابی چند صد صفحه ای را خوانده باشیم و دست آخر فهیمده باشیم مغرضانه است.بنابراین برای فهمیدن ناصواب بودن یک کتاب لازم است آن را مطالعه کنیم که گاه به صرف ساعتها وقت منجر می شود(البته جناب دکتر در توضیحات انتهای مقاله به این مطلب اشاره فرموده اند)
9- پسندت گر آید یکی از هزار به مردی که دست از تعنت بدار
به نظرم این شعر را در جایگاه درستش استفاده نکرده اید زیرا اشاره به آن روایت معروف دارد که "سل تفقهاً و لاتسئل تعنتاً" بپرس برای فهمیدن و نپرس برای ابراز فضل و اظهار لحیه( سؤالی که جوابش را می دانی نپرس)
10-در مورد "بوی نا" باید عرض کنم که بسیاری از کتاب های ما میراث پیشینیان و تراث کهن است که همچنان از اتقان و جامعیت خوبی برخوردار است مانند کتابهای فلسفی ابن سینا و کتب ملاصدرا و کتابهای شیخ صدوق و یا کتب شعر وادب مانند حافظ و سعدی و مولانا که نه تنها کهنه نیست بلکه مشابهش کمتر یافت می شود. حتی در زمینه های تحقیقی و پژوهشی هنوز به راحتی نمی توان آثاری با اعتبار ارسطو و کانت آفرید. در این مورد بهتر بود که بین علوم انسانی و علوم عقلی و علوم تجربی ، تفکیک قائل می شدید زیرا درست است که با پیشرفتهای چشمگیر علم پزشکی که در زمره علوم تجربی قلمداد می گردد، کتاب الکسیس کارل نخ نما شده بنظر می رسد اما چه کسی ست که از ظرافت ها و دقت های منطق ارگانون ارسطو لذت نبرده باشد؟ و باید تذکر داد بعضی علوم مانند علوم حدیث هرچه به عقب بر می گردد حجیت و اعتبارش دو چندان می شود و یا تاریخ که اساسا منشأ تحریرش در زمان پیشین است.
توصیه ها و نظرات
1- بهتر می نمود نویسنده در بعضی از گزینه ها که بی مثال به حال خود رها گشته است برای مخاطب مثالی عینی بیان می نمود تا هم صدق مدعایش را ثابت کند هم بحث را ملموس و محسوس ساخته باشد.مانند نکته شماره 9 و 11و 12که هیچ مثالی برای آن بیان نشده است.
2-در فرهنگ معین هر دو شیوه ( تقریض) و ( تقریظ) مضبوط است بهتر است در پانویس اشاره شود.
3-متأسفانه بعضی از مطالبی که اشاره شد معلول بی ضابطه بودن چاپ کتاب مذهبی در قم و نبودن نظارت دقیق بر قالب و فرم از جانب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است( هر چند که کتاب های از آب گذشته ی وزارت فرهگ و ارشاد اسلامی هم خیلی آش دهان سوزی نیست)
4-یکی از فواید خواندن کتاب بد ، تمیز سره از ناسره و صواب از ناصواب است تا فرق حرف خوب از سخن یاوه را دریابیم و بتوانیم مقاله بنویسیم با عنوان " کتاب نخواندن با وجدان آرام" . همین اندازه که انسان بفهمد کتاب بد یعنی چه ، بزرگترین دلیل است که حداقل بعضی اوقات این آثار را لااقل تورق بنماید تا قدر و جلالت بزرگان عرصه ی قلم همچنان بر انسان متجلی باشد.
5-یکی از نشانه های سلبی در مورد کتاب بد ، نبودن هیچ مشخصه ای برای دسترسی به نویسنده( البته در زمان حیاتش) است.زیرا چه بسا کسی در کتابی به شائبه ای بر بخورد و بخواهد به نحوی به نویسنده دسترسی پیدا کند اما نبودن آدرس پستی یا رایانامه یا تلفن تماس باعث برطرف نشدن معضلات ذهنی است.
6-کتابهایی که از روی نوار پیاده می شوند ارزش خواندن ندارند حتی آن دسته از کتابهایی که توسط بزرگان در ابتدا به صورت سخنرانی بوده(مانند استاد مطهری) و بعدا کتاب شده است مشمول این قضیه است و حتی در فرضی که گفته شود کتاب، توسط شخص سخنران قبل از چاپ، مورد بازبینی قرار گرفته است نمی تواند اثری درخور باشد چه اینکه اگر حتی سخنران بخواهد آنچه گفته است را در قالب قلم تدوین کند باید بکل ساختار متن را تغییر دهد که در این صورت می شود نوشته ، نه سخنرانی ای که روی نوار پیاده شده است. اساسا ساحت کلام و ساحت قلم دو مقوله متفاوت است که هر کدام از قواعد خودش تبعیت می کند.
با سلام
از این مقاله حضرتعالی بسیار بهره بردم. درود بر شما.