مقاله «شیخ بهایی و مسئله حق طلبی و گمراهی»
چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۳۷ ق.ظ
این مقاله در کتاب ماه دین، شماره 168، مهر 1390، منتشر شد.
اگر کسی حق طلبانه در جستجوی پاسخ سوالی برود، گزینه های مختلف را بررسی کند، اما در نهایت به گمراهی افتد، آیا معذور است؟ این مقاله صحت استناد این مدعا به شیخ بهایی و ایراداتی که به مدعای شیخ بهایی گرفته شده بررسی و به آنها پاسخ داده شده است.
میتوانید متن مقاله را دریافت کنید.
دریافت
عنوان: شیخ بهایی و مسئله حق طلبی و گمراهی
حجم: 1.41 مگابایت
- چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۳۷ ق.ظ
مقاله شیخ بهایی را خواندم
چند نکته به نظرم رسید
1. من به نسخه شما از معالم الاصول دسترسی ندارم ولی در چاپ دکتر مهدی محقق ص 272 اینگونه آمده است:
اصل: اتفق الجمهور من المسلمین علی ان المصیب، من المجتهدین المختلفین، فی العقلیات التی وقع التکلیف بها، واحد، و الاخر مخطیء آثم، لان الله تعالی کلف فیها بالعلم، و نصب علیه دلیل، فالمخطیء له مقصر فیبقی فی العهدة. و خالف فی ذلک شذوذ من اهل الخلاف، و هو بمکان الضعف. و اما الاحکام الشرعیة، فان کان علیها دلیل قاطع، فالمصیب فیها ایضا واحد، و المخطیء غیر معذور. و ان کانت مما یفتقر الی النظر و الاجتهاد، فالواجب علی المجتهد استفراغ الوسع فیها، و لا اثم علیه حینئذ قطعا، بغیر خلاف یعبأ به.
ارجاع شما در ص 95 مقاله به همین بخش از کلام صاحب معالم است. نکته آن است که اگر صرفا بحث شیخ بهایی و شما در این مقاله بر سر احکام شرعی (به اصطلاح: فروع) باشد، استناد و نقل قولتان از معالم درست است. اما شیخ حسن صاحب معالم به روشنی بین عقلیاتی که بدان مکلفیم (که به ظن قوی مشتمل است بر اصول دین و اعتقادات عقلی دین) و احکام شرعی (که موضوع فقه است) تفاوت گذاشته است. و در اولی حکم قاطع داده به این که کسی که به حق نرسد آثم و مقصر و غیر معذور است. از نظر آقایان ما در آنجا مکلف به علم ایم نه اینکه تلاشمان و استفراغ وسعمان ملاک باشد (در متن میبینید که مخالفان شاذ این نظر را هم تضعیف کرده است. میتوان گفت شیخ بهایی از این مخالفان است؟).
به نظر من عدم توجه به تفکیک اصول دین و عقلیات از فروع دین و شرعیات به مقاله شما آسیب زده است. فکر میکنم شیخ بهایی هم بیشتر به عقلیات و اصول دین نظر داشته و اتفاقا در این جهت آقایان اصولی شیعه هم روی خوشی نشان نداده اند و گزارشش را از شیخ حسن صاحب معالم برایتان آوردم.
بنده در آثار متکلمان و اصولیان دیگر شیعه هم این مطلب را دیده ام که در اعتقادات، انسان را مکلف به علم میدانند و لذا مخطیء را قاصر و غیرآثم و معذور نمیدانند ولی در این فرصت نتوانستم غیر از معالم را به شما آدرس بدهم. خودنان قاعدتا میتوانید در بحث تخطئه و تصویب در عقاید این مطلب را بیابید.
2. مشکل دوم مقاله شما این است که در استشهادات قرآنی و کلا دینی یک جانبه پیش رفته اید و البته این نه مشکل شما که مشکل همه کسانی است که میخواهند دین را پاک و عقل پذیر نشان دهند. مثالهای متعدد نقضی از آیات نمیآورم و این را به انصاف خود شما حوالت میدهم. فقط به یک مورد اشاره میکنم. هیچ اندیشیده اید که چرا یکی از دعاهای بندگان خدا در قرآن این است که و لا تحمل علینا ما لا طاقة لنا به. اگر خدا تحمیل بما لایطاق نمیکند پس چرا بندگان خدا از خدا چنین چیزی میخواهند؟ تازه پیش از آن میگویند ربنا لا تؤاخذنا ان نسینا او اخطأنا! مگر خدا میتواند بر نسیان یا به خطا رفتن، ما را مؤاخذه کند که درخواست عدم مؤاخذه میکنند؟ خود خدا هم طبق آیه ای که در متن مقاله آورده اید گفته من این کار (یا این کارها) را نمیکنم . آیا این کار خدا نه از سر نشدن و محال بودن، که از سر لطف و مرحمت ایشان نیست.
به روایات شما را ارجاع نمیدهم که صدوراً مناقشه پذیرند اما یادآور میشوم که در حدیث رفع که مورد استناد مکرر فقهای شیعه بوده یکی از موارد، ما لا یطیقون است. از امت این نبی امور فوق طاقت برداشته شده است! مگر امتهای قبلی مکلف به فوق طاقت بوده اند؟ همه آن مواردی که از این امت برداشته شده اند و در حدیث رفع آمده اند، ظاهرا در امتهای پیشین مورد مؤاخذه بوده اند! بیچاره امتهای پیشین! در آیه یادشده هم آمده که و لا تحمل علینا اصرا کما حملته علی الذین من قبلنا!
اما یک تحدی عملی هم با شما دارم. به آقایان اصولیون معاصر شیعه اطلاع دهید که مسلمانان یا شیعیانی هستند که به نظر خودشان استفراغ وسع کرده اند و در اعتقادات، راه دیگری را به غیر از راه شما حق تشخیص داده اند. ببینید که احکام مرتد را بر آنها جاری میدانند یا نه؟
منتظر جواب شما هستم.