تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۴۸ ب.ظ
امروز (جمعه 27/10) رفتم کوهپیمایی. بالای کوه صخره بزرگی افتاده بود که خیلی شبیه نقشه کشورمان بود. بخشی از آن به تدریج خالی شده و حالت گودال کوچکی پیدا کرده بود و باران و برف در آن جمع شده بود. هر وقت در کوه میبینم که مقداری آب در دل سنگ جمع شده است، یاد این ملمع سعدی میافتم و آن را با خودم زمزمه میکنم:
سل المصانع رکباً تهیم فی الفلوات
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
ظاهراً از قدیم اعراب بادیهنشین همواره با مشکل بیآبی و و کمآبی مواجه بودند. در نتیجه، هم قدر آب را خوب میدانستند و هم حاضر بودند به خاطر آن جنگهای بلندمدت راه بیندازند. در برابر این سختی معیشت، ما دلمان خوش بود که خودمان هیچ، حتی حیوانات اهلی ما هم آب یخ میخورند و این شعر قومپرستانه و عربستیزانه را به صدای بلند میخواندیم:
عرب در بیابان ملخ میخورد
سگ اصفهان آب یخ میخورد
اما ظاهراً آه عربها ما را گرفته است و اگر اوضاع به همین ترتیب پیش برود، ما نیز باید مثل آنها در فلوات، یعنی صحراهای خشک و بیآب، در پی برکه کوچک آب گلآلودی باشیم.
گفتنی است که این مقدار آب بالای کوه نیز از آلودگی مصون نبود و یک کش لاستیکی، که دور بسته اسکناس میبندند، بر آن شناور بود.
امشب خبردار شدم که برخی از دانشجویان سابق، و دوستان لاحقم، امروز به پاکسازی طبیعت رفتهاند و بهنحوی این کار را نتیجه کلاسهای آموزشی و پستهای من دانستهاند. این کارشان زیبا و تحسین برانگیز است. اما واقعاً نمیدانم که چقدر زاده درسهای من بوده است. به هر صورت از همه این اظهار لطفها ممنونم و امیدوارم که هر یک از ما، نه در حد کارهای نمادین، آگاهانه با محیط زیست خود مواجه شود و حرکاتش بهگونهای باشد که در آینده محیط زیستِ زیستنی داشته باشیم. چنین باد!
عکسها را با دوربین موبایلام گرفتهام و ممکن است کیفیت بالایی نداشته باشند.
Google+- جمعه, ۲۷ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۴۸ ب.ظ